۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

تاریخچه قلیان در ایران


تاريخ قطعي ورود تنباكو به ايران را نمي توان تعيين كرد. ولي بي شك توتون و تنباكو همراه با دست اندازي پرتقالي‌ها به خليج فارس (913 هجري قمري) به ايران وارد گرديده است. اما طرز استفاده توتون و تنباكو در ايران تغيير يافت و ايرانيان لوازمي برابر ذوق خود براي دودكشي ايجاد كردند.
وسيله‌اي كه اروپاييان براي دود كردن به كار مي‌بردند، عبارت بود از پيپهاي كوچكي كه از فلز يا سفال يك پارچه ساخته مي‌شد. 
در ايران اين پيپها اقتباس شد و به صورت چپقهاي دسته بلند درآمد. چنانكه در ويژگيهاي زندگي ايراني گفتيم، اين وسيله كشيدن توتون نيز با ذوق و هنر ايراني در هم آميخت، و پيپ ساده تبديل به چپق گرديد، و در تزيين آن سليقه خاص ايراني به كار رفت و چپق هاي ايراني با انواع مختلف تزيينات آراسته گرديد. 
علاوه بر چپق كه تقليدي از پيپ فرنگي بود، وسيله ديگري براي دود كردن تنباكو به ننام قليان توسط ايرانيان اختراع و ايجاد گرديد. 
قديم‌ترين ذكري كه از قليان در ادبيات فارسي شده، اين رباعي‌ها از اهلي شيرازي است كه در سال 942 هجري قمري در گذشته است.
بنابراين مي توان گفت كه در سال 942، يعني 29 سال پس از ورود پرتقالي‌ها به خليج فارس، قليان كشيدن در ايران رواج يافته است.
اولين تصويري كه از قليان به وسيله هنرمندان ايراني كشيده شده، احتمالاً ‌تصوير نشمي كماندار كار رضا عباسي، نقاش مشهور دربار شاه عباس بزرگ است، كه تا اواخر نيمه اول قرن يازدهم هجري زنده بوده است.
قليان وسيله‌اي كاملاً جديد و ابتكاري بود، و اروپاييان از آن هيچ گونه اطلاعي نداشتند. اين بي‌اطلاعي را مي‌توان از شرحي كه تاورنيه و شاردن از قليان داده اند درك كرد.
تاورنيه مي نويسد: «ايرانيان تنباكو را با دستگاهي كاملاً اختصاصي مي‌كشند. در كوزه گلي دهان گشادي به قطر سه انگشت، تنه قلياني از چوب يا نقره كه سوراخي در وسط دارد قرار مي دهند، و بر سر آن مقدار تنباكوي نم‌دار با كمي آتش مي گذارند، و در زير قليان سوراخ ممتدي است كه، در حالي كه نفس را بالا مي كشند، دود تنباكو با شدت از امتداد سوراخ پايين آمده و داخل آب كه به رنگهاي مختلف ميآميزد(2) داخل مي‌شود. اين كوزه مرتباً تا نصفه آب دارد. دود كه در آب است به سطح مي آيد و هنگاميكه نفس را بالا مي كشند، از ني قليان دود به دهان وارد مي‌شود. به واسطه آبي كه به قليان مي ريزند دود تنباكو تصفيه مي شود و كمتر ضرر مي رساند. والا با اين همه قليان كه مي‌كشند، مقاومت براي آنها غير ممكن است. ايرانيان زن و مرد، به طوري از جواني عادت به كشيدن تنباكو كرده اند، كه كاسبي كه بايد روزي پنج شاهي خرج كند، سه شاهي آن را به مصرف تنباكو مي‌رسانند. مي‌گويند اگر تنباكو نمي داشتيم چطور ممكن بود كيف و دماغ داشته باشيم.»
«ايرانيان چنان به تنباكو عادت كرده اند كه محال است بتوانند از آن صرف نظر كنند. اول چيزي كه در سر سفره مي‌آورند قليان است و قهوه، كه عيش خود را با آن شروع مي كنند.
تاورنيه نوشته است كه شاه صفي خود چپق مي كشيد و درباره حاكم قم و خشم شاه صفي، و مجازات او مي نويسد«پسر آن خان كه جوان متشخصي بود و از مقربين پادشاه، هميشه در حضور بود، و چپق و توتون شاه را بايستي با دست خود به او بدهد، و اين از مشاغل خيلي محترم دربار ايران است.» اين نوشته تاورنيه مي‌رساند كه از اين زمان سمت مخصوصي به نام قليان دار يا چپق دار در دربار ايران به وجود آمده است.
بنابراين بايد گفت كه، چپق و قليان هر دو در نيمه اول قرن دهم هجري در ايران رواج يافته است. در سلطنت شاه عباس بزرگ كشيدن چپق و قليان متداول بود.
قبل از اينكه به شرح انواع قليان و تزئينات مربوط به آن بپردازيم، لازم است قطعات مختلف قليان را بشناسيم. 
قليان معمولاً از بادگير، سر قليان، تنه، ميلاب، ني و كوزه تشكيل مي شود. 
هر يك از اين قطعات، از جنس‌هاي مختلف ساخته شده، و تزئيناتي ويژه خود داشت. 
قليان بر حسب نوع مصرف و احتياج، به اندازه‌ها و اشكال گوناگون ساخته مي شد. 
قليانهائي كه معمولاً در منازل مورد استفاده بود، اغلب بزرگتر، بلندتر و سنگين‌تر از انواعي بود كه به وسيله اشخاص حمل مي‌گرديد. 
اما از نظر كلي دو نوع مشخص قليان را مي‌توان نام برد. اول قليانهائي كه داراي كوزه‌هاي عادي بودند. دوم قليانهاي نارگيله.
نوع اول معمولاً در منازل مورد استفاده بود، و نوع دوم را هم در منازل استفاده مي كردند، و هم در هنگام گردش و سواري. به خصوص نارگيله‌هاي كوچك را به سبب سبكي وزن مي‌توانستند همه جا با خود ببرند. 
جنس قليانها نيز متفاوت بود، گاهي كليه اجزاء قليان را از طلا يا نقره مي‌ساختند، و آن را دانه نشان مي‌كردند. قليانهايي كه از ساير فلزات مانند برنج ساخته مي شد، اغلب مطلا گرديده يا روي آنرا نقاشي مي‌كردند. 
تعداد قليانهايي كه از جنس، به خصوص فلز ساخته مي شد، كمتر بود و بيشتر قطعات قليان را از جنس هاي گوناگون مي‌ساختند، كه اينك به شرح جنس و نوع تزئينات آنها مي پردازيم

كوزه قليانها
كوزه قليانها از جنس شيشه، سفال، چوب، سنگ، كدو، چيني، نارگيل و جز آن ساخته مي‌شد. هر يك از اين كوزه قليانها تزئيناتي ويژه خود داشت. 
كوزه‌هاي شيشه‌اي، نقاشي شده، سفالي، لعاب داده و نقش‌دار، چوبي و سنگي كنده‌كاري شده، و كوزه‌هاي فلزي مليله كاري و طلا كوبي و دانه نشان، يا قلم‌زده بودند.

تنه قليان
قسمت دوم قليان شامل تنه يا بدنه قليان است، كه از فلز يا بيشتر از چوب ساخته مي شد. تنه‌هاي فلزي اگر از فلزات گرانقيمت مانند طلا و نقره ساخته شده، و دانه نشان يا مليله كاري مي‌گرديد و اگر از فلزات ارزان، مانند برنج ساخته مي شد، آن را مطلا كرده يا روي آنرا نقاشي مي‌كردند. 
معمولاً قليانهايي كه داراي بدنه فلزي بودند سر قليان و بادگير آن را چسبيده به تنه مي ساختند.
توجه به تزيين قليان را مي توان در تصاوير موجود ملاحظه كرد. تنه قليان مطلا، علاوه بر آنكه تماماً مشبك ساخته شده، انتهاي ميلاب آن نيز كه در كوزه، داخل آب قرار مي گيرد مينا كاري شده است. 
تزئينات تنه‌هاي ساخته شده از چوب، به طور كلي شامل كنده كاري است كه اغلب بسيار پر كار و جالب توجه است. ني و ميلاب قليانها اغلب از جنس بدنه قليان ساخته مي شد. ني پيچ نيز به سبب حالت فلزي و نرمش خاص، مورد مصرف بسيار داشت.

سر قليان
سر قليان شامل دو قسمت است: قسمتي كه براي اتصال به تنه قليان است، و قسمت قيف مانند كه جاي تنباكو و آتش مي‌باشد. اين دو قسمت را گاهي از يك جنس و زماني متفاوت مي‌ساختند.
معمولاً قسمت زيرين از چوب و قسمت بالائي از چيني، سفال و يا فلز است. ولي در هر حال قسمت بالائي در همه سر قليانها داراي تزييناتي مي‌باشد، و سر قليان‌ها همگي دانه نشان يا مينا كاري شده و يا كنده كاري شده‌اند. 
براي تزيين سر قليانها، اغلب زنجيرهاي ظريفي نيز به اطراف آن آويزان مي كردند. 
بادگيرها به طور كلي از جنس نقره ساخته مي شد و اغلب مشبك و كنگره دار بود.

چپق
چپق كه وسيله ديگري براي دود كردن بود، اگر چه در ابتدا حتي بعضي از پادشاهان مانند شاه صفي از آن استفاده مي‌كردند، اما بتدريج از مقام و منزلت آن كاسته شد، و بيشتر مورد استفاده مردم عادي قرار گرفت. 
چنانكه اين وضع امروز نيز در ايران وجود دارد. 
اما نبايد تصور كرد كه، چون چپق وسيله دود كردن مردم عادي بود، از تزيين بي‌بهره ماند. به عكس انواع و اقسام تزيينات در ساختمان چپق به كار رفت. اين تزيينات بيشتر شامل چوب چپق‌ها بود، كه گاهي كوتاه و زماني به بلندي يك متر ميرسيد. 
ساختن چوب چپق و سر چپق نقره، امري عادي بود، و بسياري از چپق‌ها، داراي سر چپق و چوب نقره قلم‌زده ،يا كنده كاري بودند. زماني نيز چپق را از فولاد مي ساختند، و روي آنرا طلا كوب يا نقره كوب ميكردند. 
چوب چپق‌هاي خاتم‌كاري ، يا منبت كاري نيز معمول و متداول بود. 
دانه نشان كردن چپق با سنگهاي قيمتي بخصوص فيروزه از دير باز رواج داشت و هنوز نيز ديده مي‌شود. 
با رواج روز افزون سيگار كه از حجم ،وزن و سهولت دود كردن بر چپق و قليان برتري داشت، روز بروز بر تعداد كسانيكه از اين وسيله جديد دود كردن استفاده مي كردند افزوده شد. ناچار به مرور از توجه مردم به چپق و قليان كاسته گرديد. 
تا جائي كه امروز اين دو وسيله تا حدي منسوج شده به حساب ميآيد. اما براي دود كردن سيگار نيز، ابزار و وسايل زيباي جديدي ساخته شده. مثلاً چوب سیگارهایی از جنس سنگ تراش دار و یا از نقره مليله كاري با سري از كهربا ساخته شده. 
جعبه‌هاي س بتكر (توباكوس) بودند زنده ميشدند، قادر نبودند بفهمند كه، اين وسيله سر تا پا تزئين شده از طلا و نقره و فيروزه و يا ياقوت براي دود كردن تنباكو است. 
توتون واژه اي تركي است بمعني دود. 
چپق تركي شده واژه چوبك فارسي است. 
قليان يا غليان را بعضي اعتقاد دارند بسبب آنكه حركت آب در كوزه شبيه بقليان يعني جوشش است باين نام خواندند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

قرائت متن افتتاحيه اولين دوره مجلس شوراي ملي در حضور مظفر الدين شاه قاجار در كاخ گلستان 1. مظفرالدين شاه قاجار 2. نصرالله مشيرالدوله (صدراعظم)

3

عبدالحسين معزالسلطان رشتي (سردار محي) و چند تن از مجاهدين ايراني و قفقازي 1. عبدالحسين معزالسلطان 2. علي‌محمد تربيت 3. ميرپنج نظم‌السلطنه


مشروطه‌خواهان در زندان باغ شاه


نهضت مشروطیت قسمت اول


با اصلاحات عباس ميرزا نايب‌السلطنه و ميرزا ابوالقاسم خان قائم‌مقام فرهاني (صدراعظم) جهت ترويج فنون و صنايع جديد و همچنين تأسيس مدرسه درالفنون به وسيله ميرزاتقي خان اميركبير، كشور به مرحله جديدي گام نهاد و موجب آشنايي عده‌اي با پيشرفتهاي علمي و فرهنگي و شيوه زندگي مردم در غرب شد. از سوي ديگر بازگشت دانشجويان و تحصيل‌كرده‌هاي ايراني از اروپا و روشنگري آزاديخواهان، اصلاح‌طلبان و روشنفكران كه از عقب‌ماندگي همه جانبه ايران آگاه بودند در ايجاد افكار اصلاح‌طلبي و مشروطه‌خواهي در كشور تأثير بسزايي داشته است.
با به سلطنت رسيدن مظفرالدين شاه قاجار (1313-1324) كه شخصي بيمار و ناآگاه از وضع دنيا بود و روي كار آمدن نخست‌وزيران مستبد و ضد اصلاحات همچون علي‌اصغر امين‌السلطان (اتابك) و عبدالمجيد ميرزا عين‌الدوله و استقراض از كشورهاي انگليس و روسيه و گرو گذاردن منابع طبيعي و درآمدهاي مالياتي كشور نزد آنها، باعث نابودي اقتصاد كشور و فقر و فلاكت مردم و نفوذ بيشتر دولتهاي مزبور در ايران گرديد. همچنين در پي انتشار عكس مسيو ژوزف نوز بلژيكي (رئيس گمرك ايران) با لباس روحانيت در يك محفل بالماسكه، تجار و بازرگانان كه وضعيت كشور و سياستهاي نوز را مانع رشد و فعاليتهاي خود مي‌ديدند دست به مخالفت با وي زدند و اخراج او از كشور، عزل احمد علاءالدوله از حكومت تهران و ايجاد عدالتخانه را درخواست نمودند. بي اعتنايي عبدالمجيد ميرزا عين‌الدوله (صدراعظم) به اين موضوع؛ مخالفت مردم، روحانيون و تجار تهران به رهبري آيات عظام طباطبايي و بهبهاني را بيشتر نمود و خواهان تدوين قانون اساسي و تشكيل مجلس قانونگذاري شدند.
اين كشمكش منجر به تحصن در مسجد شاه و سپس در حضرت عبدالعظيم گرديد. خشونت بي حد عين‌الدوله و دستگيري روشنفكران و آزاديخواهان سبب مهاجرت علما به قم و تحصن تجار و طلاب در سفارت انگليس در تهران گرديد. نهايتاً مظفرالدين شاه به نظر مردم و اصلاح‌طلبان گردن نهاد، عين‌الدوله را عزل و ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله را به جاي وي به صدارت برگزيد و فرمان تأسيس مجلس شوراي ملي در 14 جمادي‌الثاني 1324 را صادر و در 14 ذي‌القعده همان سال قانون اساسي مشروطه ايران به امضاي شاه و محمدعلي ميرزا وليعهد رسيد.
مظفرالدين شاه پس از چند روز درگذشت و فرزندش محمدعلي شاه به سلطنت رسيد (1327-1324) وي مخالفت خود با مشروطه را علني كرد و اصابت نارنجك دستي به اتومبيل خود در 25 محرم 1326 را از ناحيه مجلس دانست و در 23 جمادي‌الاولي 1326 مجلس را به توپ بست و دست به توقيف آزاديخواهان و وكلاي مجلس زد. به اين ترتيب دوران مشروطيت اول به پايان رسيد و استبداد صغير شروع شد. سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني از علماي طرفدار مشروطه تبعيد شدند و عده‌اي از ناطقين، وعاظ و روزنامه‌نويسان از جمله سيدجمال‌الدين واعظ اصفهاني، ميرزانصرالله ملك‌المتكلمين و ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل و ...به قتل رسيدند و گروهي نيز ناچار به مهاجرت شدند. در اين هنگام قيام تبريز به رهبري ستارخان و باقرخان در حمايت از مشروطه شروع شد. محمدعلي شاه براي سركوبي قيام سپاهي به فرماندهي عين‌الدوله به تبريز فرستاد و جنگ ده ماه طول كشيد. عين‌الدوله به كمك خوانين محلي طرفدار دولت شهر را محاصره كرد و باعث قحطي شديد در شهر شد. با طولاني شدن جنگ در تبريز، قيام به اصفهان، رشت و مشهد كشيده شد. در گيلان آزاديخواهان رشت را تصرف كردند و خانهاي بختياري حكومت اصفهان را به دست گرفتند و در نقاط ديگر نيز بسياري از شهرها به دست مشروطه‌خواهان افتاد. در نهايت قواي مجاهدين و مشروطه‌خواه از گيلان و مازندران به رهبري عبدالحسين سردار محي و محمدولي خان تنكابني ، و از اصفهان نيروهاي بختياري به فرماندهي عليقلي خان سردار اسعد بختياري به تهران حمله كردند. پس از سقوط پايتخت محمدشاه از سلطنت خلع و به سفارت روسيه پناهنده شد و سپس از آنجا به خارج از كشور تبعيد گرديد و فرزند وي احمدشاه در سن 12 سالگي به سلطنت رسيد.
بدين ترتيب مجدداً حكومت مشروطه روي كار آمد و مجلس شوراي ملي برقرار گرديد.

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

از بازار قديم طهران چه ميدانيم ( قسمت دوم )ا


جهانگردان خارجی که به ایران آمده اند از قبیل «کنت دو گو بینو» و «اورُسل متولد ۱۸۵۸ میلادی» جهانگرد بلژیکی که در زمان ناصر الدین شاه به ایران آمده و در مورد بازار بزرگ تهران، گفته هایی شنیدنی دارند. مثلا ً «اورسل» در مورد موقعیت بازار می نویسد:
« از سبزه میدان به وسیله ی سه مدخل می توان وارد بازار شد. بازار تهران خود به تنهایی به منزله ی یک شهر است که روزانه در حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر را در خود جای می دهد و کوچه ها، مهمان خانه ها و مساجد مرتبی دارد. راهروها ی وسیع پیچ در پیچ سر پوشیده اش زیر گنبد های روزنه داری قرار گرفته است و این روزنه ها طوری ساخته شده که نور و هوا به داخل بازار نفوذ می کند.
بازار گذشته از این که بزرگترین مرکز کسب و تجارت تهران است، برای بیکاره ها نیز گردشگاه مناسبی به حساب می آید و میعادگاه انواع و اقسام مردمی است که در آنجا یکدیگر را می بینند تا امور را ارزیابی کنند، اخبار روزانه را بشنوند و شایعات و دروغ هایی را که بلافاصله دهان به دهان می گردد و یک کلاغ چهل کلاغ می شود، پخش کنند .
بازار تهران دارای کاروان سراها ی متعددی است که از نظر ساختمان همه شکل هم هستند: یک حیاط چهار گوشه که در میان آن یک حوض نسبتا ً وسیع و گِردی وجود دارد که آب از آن جاری است. دورتادور حوض را درختان انبوه گرفته و دور تا دورحیاط هم ساختمان هایی دوطبقه یا یک طبقه و در اطراف این حیاط هم بسته های کالاست که بر روی هم انباشته شده است.
در میان این کاروانسراها، کاروان سرای «حاجب الدوله» که در زمان ناصر الدین شاه بنا شده، از همه دیدنی تر است. جایی وسیع، پر از گونه گونه چلچراغ ها و انواع کالاهای بلور، و گردشگاه و محل تجمع صاحبان ذوق که حتا از میان اعیان و اشراف نیز کسانی بدشان نمی آمد که گاهی سری به آنجا بزنند.
در بازار مساجدی نیز وجود دارد و در تقاطع دالان های آن چار سوق های سر پوشیده ای که گنبد و دیواره های آن با کاشی های زیبا به طرزی چشمگیر تزیین شده است. چارسوق تیمچه یکی از آنها ست که حجره های اطرافش اختصاص به کتاب فروش ها دارد و لاجرم محل مراجعه و اجتماع روحانیون و میرزا ها و روشنفکران است.
کسبه روی قالی هایی که در حجره های خود گسترده اند، دو زانو یا چهار زانو بر مخده ای می نشینند و کالاهای خود را با سلیقه ی چشمگیری- که ما مغرب زمینان از آنان تقلید کرده ایم و آن را به کمال رسانده ایم – می چینند و مردم را به خرید دعوت می کنند.
در جایی دیگر اورسل می نویسد: در بازار مسجدهایی نیز وجود دارد، به نظرم در حدود چهار باب. ولی در این مورد اطلاعات من نمی تواند دقیق و درست باشد زیرا روزی وسوسه شدم یکی از آنها را از نزدیک ببینم، بلافاصله از هر طرف فریاد «اجنبی، اجنبی!» بلند شد. در همان لحظه باربری گریبانم را سخت گرفت و مرا پیش مرد معممی برد. این معمم با تمام زوری که در بازو داشت، مرا به سوی کوچه پرت کرد. خوشبختانه افسری از آنجا می گذشت که توانستم کمرش را بگیرم و تعادل خود را حفظ کنم. این سرمشق خوبی بود که تا دیگر به فکر بازدید مسجدی نیافتم.
گاهی بعضی از اشخاص با دیدن یک خارجی خود را کنار می کشند تا لباس شان به علت تماس با لباس او آلوده نشود، یا بعضی از بازاریان جواب این نجس ها را نمی دادند و حتا حاضر نمی شدند، سکه یا نشانی را که روی آن آیه ای از قرآن و یا فقط کلمه ی الله نوشته شده بود، به آنان بفروشند. «سفرنامه ی اورسل»
« کنت دوگوبینو » در سفرنامه ی خود درباره ی بازار تهران می نویسد:
«مردم گوناگونی در این بازار ها در رفت و آمدند: لوطی ها که کلاه را کج گذاشته، تکمه ی پیراهن را گشوده و خودنمایانه دست بر قبضه ی قمه ی خود نهاده اند. فروشندگان میوه و کره و پنیر و آجیل که متاع خود را بر دراز گوش های سفید بار کرده و تبلیغ کالای خود را به الحان گوناگون می خوانند، نابینایان و گدایان اشعار شاعران سلف را در مایه ها و آهنگ های متنوع می سرایند و نقالان که هر یک در گوشه ای معرکه گرفته، باد به گلو انداخته و از پهلوانی ها افسانه می گویند. گاه میرزایی که قلمدان از پر شالش دیده می شود، شتابان برای خود راهی باز می کند. آن سو ترک درویشی که تخته پوستی به پشت انداخته و تبرزینی بردوش نهاده، با خراطی که سخت مشغول تراشیدن تنه ی قلیانی است، سرگرم گفتگوست و شاهزاده ای افغانی، که خود سوار است و نوکرانش پیاده او را در میان گرفته اند، با جلال و جبروت تمام می گذرد. بخش عمده ای هم زنان خانه دارند که بخصوص در بازار کفاشان و بّزازان بیشتر از جاهای دیگر اجتماع می کنند.
ناگهان قطار شتری که از اعماق دوردست کویرهای بی پایان رسیده با قافله ای از استران که کالای مازندران را به پایتخت آورده است، درهم گره می خورند و در میان های و هوی و فریاد ساربانان خسته و کاروانسالاران بی حوصله و آواز آشفته ی زنگ و زنگوله ی شتر و قاطر پیشاهنگ که در شلوغی بازار و عدم حرکت آزادانه ، نظم تفکرانگیز آهنگ خود را از دست داده است راه آمد و شد مسدود می شود ... من نمی دانم این قطار شتر و قاطر چگونه در این معبر تنگ توفیق می یابند که از کنار یکدیگر بگذرند. اما از آنجا که در این کشور باستانی هیچ کاری نیست که عملا ً امکان ناپذیر باشد، نه تنها قطار ها راه خود را ادامه می دهند بلکه مردم هم به راحتی از میان دست و پای شتر و قاطر برای عبور خود راهی می یابند.
در این میان سیاسیون ( = سیاسی ها) شهر و کسانی که خود را در هر مورد آگاه و صاحب اطلاع می دانند، در حجره هایی که پاتوق آنهاست در باب مسائل دولتی و پیچیدگی امور کشوری سخن می گویند و تصمِیمات تازه ی شاه و صدر اعظم را بررسی می کنند و از وقایع حرمسرای شاه که بیش از همه چیز شنونده دارد، گفتگو می نمایند.
مردم پول می دهند و پول می گیرند. قرض می کنند و اثاث خانه ی خود را به گرو می گذارند. علاوه بر اینها قلیانچی های دوره گرد بی وقفه قلیان ها را در بازار می گردانند و قهو ه چیان استکان های شستی کوچک را که چون برج و بارویی عظیم بر یک دست بر هم چیده اند، به کاسبان و مشتریان عرضه می کنند و شاگردان چلو پزی ها که در برابر چلو پز خانه ها ایستاده اند، عابران را به صرف ناهار می خوانند.
گاهی هم یکی از جارچیان حکومتی در گوشه ای می ایستد و آخرین احکام حکومت را به صوت بلند برای آگاهی عامه اعلام می کند، زیرا مردم به ندرت می توانند بنویسند یا بخوانند.»
(کنت دوگوبینو / سه سال در آسیا۱۸۵۸-۱۸۵۵/ص ۶۲ تا ۶۴)
اورسل در سفرنامه ی خود در مورد اتفاق هایی که در بازار رخ می دهد اینگونه می نویسد:
«گاهی یک خبر عجیب که از کاخ سلطنتی سرچشمه می گیرد از ابتدا تا انتهای بازار دهان به دهان می گردد: اعلیحضرت به بازار می آیند! آنگاه شاهنشاه در حالی که درباریان و ملتزمین زیادی دور و برش را گرفته اند به چپ و راست گشتی می زند و رای مبارکش به سوی مغازه ای متمایل می شود و از صاحب مغازه می خواهد که با شاه شریک شود. صاحب مغازه با کمال اشتیاق می پذیرد. بعد اعلیحضرت دستور حراج می دهد. درباریان و اشخاص ثروتمندی که همراه شاه هستند برای اینکه نظر مبارک شاهانه را بیشتر به سوی خود جلب کنند با شور عجیبی در بالا بردن قیمت ها با هم رقابت می کنند و آن زمان است که یک کالای تجملی که سه یا چهار فرانک بیشتر قیمت ندارد، به مبلغ هزار یا دو هزار فرانک به فروش می رسد و خریدار هم حتما ً باید پول نقد بپردازد. وقتی تمام اجناس مغازه به فروش رسید، شاه با شریک یکروزه ی خود تسویه حساب می کند، به این صورت که سه چهارم مبلغ عایدی را به جیب مبارک می گذارد و یک چهارم را به صاحب مغازه می دهد و آن وقت خوشحال و تر دماغ به کاخ مراجعه می کند.
از غروب آفتاب به بعد در های حجره ها را تخته کرده و بر آنها قفل های سنگین می زنند و تنها چند شمع روشن می کنند که در سایه روشن آنها به زحمت می شود تک و توک مردم را دید که با رداهای بلند و تیره، آرام آرام در دالان ها و چارسوق ها می لغزند. دست آخر گزمه ها سراسر بازار را که دیگر جنبنده ای در آن نیست تحت نظارت می گیرند.
از تجّار بعضی یکراست به خانه های خود می روند و بعض دیگر بر نیمکت هایی که کنار خیابان نقاره خانه گذاشته شده، می نشینند و شاگرد قهوه چی با سرعتی عجیب، با سینی های پر چای دور مشتری ها می چرخد و با مهارت قابل تحسینی جلوی هر شخص تازه وارد استکانی چای می گذارد. قلیان ها دست به دست می گردد و در طرفی نوازنده ها اشعار حافظ یا فردوسی را می خوانند و درویش ها سرگذشت خود و ماجراهایی را که در سفرهای دور و دراز بر سرشان آمده با بیانی گرم تعریف می کنند و بازاری ها همچنان که در ذهن خود به حساب سود و زیان خویش می رسند، به این آوازها و داستان ها جسته و گریخته گوش می دهند و چای می نوشند و قلیان می کشند.»
سفر نامه ی اورسل/ ص ۱۴۰ و ۱۴۱
اکنون جا دارد به دو راسته ی مهم که هر یک نام بازار را به خود گرفته است، سری بزنیم :
بازار بزّاز ها :
بازار بّزاز ها هم یکی دیگر از راسته های مهم در تهران قدیم بود که ادامه ی آن به بازار امیر می رسید و علت اینکه در بعضی مراجع این سه بازار را یکی می دانند، همین است. بازار بزاز ها که قسمت اعظم آن هنوز هم باقی است، در گذشته از انتهای خیابان ناصر خسرو فعلی شروع می شد و تا میدان محمدیه ( =اعدام ) امتداد می یافت. طول آن را تا پنج کیلومتر نوشته اند. در بازار بزازها انواع و اقسام پارچه های نخی و پشمی و ابریشمی، از قبیل پارچه های چیت ( پارچه ی پنبه ای و نقش دار، مزین به نقش گل های کوچک و بزرگ)، چلوار (پارچه ی پنبه ای سفید و آهار دار و بسیار پر مصرفی که از آن پیراهن و زیرجامه و ملحفه و روبالشی تهیه می کردند)، کرباس (= کرپاس، پارچه ی پنبه ای سفید و درشت بافت که غالبا ً زنان و مردان روستایی از آن جامه می ساختند و برای کفن نیز به کار می رفت )، متقال (پارچه ی پنبه ای سفید شبیه به کرباس اما از آن لطیف تر)، کتان (پارچه ای که از الیاف ساقه ی کتان ساخته می شود. کتان گیاه علفی یکساله ای است دارای برگ های سبز مات و ساقه ی متشکل از الیاف نرم و بلند. از این الیاف نخ کتانی هم به دست می آورند)، مخمل( پارچه ای نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم و به یک سو خوابیده است.)،حریر (پارچه ی ابریشمی نازک )، ململ، (نوعی پارچه ی نخی لطیف و نازک و سفید)، ماهوت (پارچه ای ضخیم تمام پشم، نرم، کمی براق، با سطح پرز دار)، کریشه(پارچه ی سبک نخی دارای گل های برجسته)، کلوکه (پارچه ی نخی که بیشتر برای چادر مشکی بکار می رفت)،کرپدوشین (یا کربدوشین پارچه ای از خانواده ی کرپ که از ابریشم خام بافته می شد)،آغبانو (=آقبانو ، پارچه ای نازک و پنبه ای که بیشتر برای چارقد و چادر به مصرف می رسید)، گاواردین( نوعی پارچه ی معتبر و مرغوب انگلیسی که بیشتر به مصرف کت و شلوار مردانه می رسد.)، دبیت ( پارچه ای نخی که بیشتر آستر لباس و رویه ی لحاف می شد و نوع علی اکبری آن از همه مرغوب تر بود. حاج علی اکبر شخصی بود که دبیت را به کارخانه های دبیت بافی لندن سفارش می داد)، مخمل های کاشان، زربفت های یزد (= زربفت هایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته می شد.)، بورسا (بروسا یکی از بنادر معروف ترکیه است که محصولات ابریشمی آن شهرت جهانی داشت.)، شال های کشمیر (این شال ها را به تقلید از شال های کشمیر با پشم شتر در کرمان می بافتند.) ، پارچه های زری دوزی شده ی اصفهان، قدک نخی قزوین، وال، تور، فاستونی،عبای لار و بسیاری از چیز هایی از این دست به معرض فروش گذاشته می شد. مشتریان این بازار بیشتر خانم ها بودند که دسته دسته به مغازه ها هجوم می آوردند، پارچه ای را قیمت می کردند و بعد وارد مغازه ی دیگری می شدند و دوباره قیمت می کردند و چانه می زدند و سر انجام هم ممکن بود آن را نخرند. از این رو مغازه داران سعی می کردند مشتریان واقعی (به قول خودشان مشتریان بخر) را بشناسند و با آنها با زبان چرب و نرم تری گفتگو کنند و چنانکه معمول شان بود جنس را به چند برابر قیمت آب نمایند.
روانشاد جعفر شهری در کتاب تهران قدیم می گوید: «به بازار بزاز ها، بازار «بدذات ها» هم می گفتند، زیرا بی ایمانی با خون فروشندگان آن عجین شده و پایبند هیچ مذهب و آیینی نبودند. این بازار چرخ سیاست مملکت را می چرخانید و پول های کلا نی که از جانب ارباب و صاحب می رسید، اول در این بازار تقسیم می شد. بازار بزازها در وضع سیاسی آن زمان تأثیر کلی داشت و باز و بسته بودنش می توانست شهر را به آشوب بکشد یا آرام کند. فروشندگان آن بسیار حقه باز بودند و در این بازار حتا اگر کسی جنسی را به ثلث قیمت هم می خرید، باز سرش کلاه رفته بود. » طهران قدیم /ج ۳ / ص ۲۳۳
بازار امیر یا بازار خیاط ها :
بازار خیاط ها در قدیم، در ادامه ی بازار بزازها قرار داشت و اصلا ً در بسیاری از کتاب ها، از جمله کتاب «تهران در گذشته و حال/ صفحه ی ۱۴۷» آن دو بازار را یکی می دانند و میانشان تفاوتی نمی گذارند.
کتاب دارالخلافه ی طهران، در شرح این بازار می نویسد :
بازار امیر یادگار امیر کبیر، صدر اعظم بزرگ ناصر الدین شاه است. هنگامی که امیر کبیر به دسیسه ی اجانب مغضوب و به کاشان تبعید شد، چون احساس کرد که مرگش نزدیک است، وصیت نامه ای نوشت و در آن ثلث اموال خود را به حاج شیخ العراقین که از مجتهدان معروف تهران بود واگذار کرد تا به مصرف امور خیریه برساند. پس از مرگ وی وصیتش اجرا گردید و شیخ عبدالحسین از محل یک سوم اموال او، مسجد و مدرسه ای ساخت که هنوز هم در انتهای بازار ارسی دوزها باقی است و برای اداره ی مسجد و مدرسه نیز بازار امیر را وقف کرد. به این بازار، بازار خیاط ها نیز می گویند . سبب این نامگذاری از آن جهت است که در گذشته معروف ترین خیاط های پایتخت در آن راسته بودند و بدون استفاده از چرخ خیاطی که هنوز وارد نشده بود، با نخ و سوزن لباس و پوشاک می دوختند. بعد ها مظفر الدین شاه که از سفر فرنگ بازگشت یک خیاط قفقازی را با خود به تهران آورد که ده دستگاه چرخ خیاطی به همراه داشت و لباس درباریان را با ماشین خیاطی می دوخت. این عمل، ابتدا با مخالفت عده ای از روحانیون رو به رو شد، ولی بعد با آن موافقت کردند و اندک اندک استفاده از چرخ خیاطی در بازار خیاط ها باب شد

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

عاقبت مواجهه و تقابل با مردم ايران

ناصرالدين شاه .............................. ترور
محمدعلي شاه .............................. پناهنده به سفارت روسيه
تيمورتاش .............................. قتل در زندان
سرپاس ركن الدين مختاري................ هشت سال زندان و بركناري تا آخر عمر ( 1350 )
پزشك احمدي ............................... اعدام
رضا خان پهلوي ............................ تبعيد
تيمور بختيار ( اولين رئيس ساواك ) .. ترور در عراق ( 1349 )
حسن پاكروان ............................. اعدام
تيمسارنعمت الله نصيري ................. اعدام
تيمسار ناصر مقدم ......................... اعدام
محمد رضا پهلوي .......................... تبعيد _ فرار و مرگ درغربت





۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

قسمت سوم : اميني تا سقوط

پس از وقايع بيست و هشت مرداد و به قدرت رسيدن دوباره شاه ، اوضاع سياسي و اقتصادي ايران نيز به تدريج تغيير كرد . شاه به دليل فتح سنگري به نام مصدق كم كم اعتماد به نفس خود را پيدا كرده به سرعت به سمت ديكتاتوري پيش ميرود . شاه در اجراي نظر امريكايي ها كه ميخواستند يك ظاهر دموكراتيك به ايران بدهند اقدام به تشكيل دو حزب در ايران نمود . حزب مليون به رهبري دكتر اقبال و حزب مردم به رهبري علم و قرار بر اين شد كه اين دو حزب در انتخابات دوره بيستم در مقابل هم قرار بگيرند . البته گروه مستقلي هم در اين دوره به ميدان آمد كه از بقاياي جبهه ملي بودند و اين گروه از كنترل شاه خارج بود . دكتر اقبال كه مزه حكومت به مذاقش خوش آمده بود و نميخواست مسند نخست وزيري را رها كند با مداخله علني در كار انتخابات رسوايي به بار آورد و نه فقط منفردين و اعضاي جبهه ملي بلكه كانديداهاي حزب مردم را نيز از امكان فعاليت و به دست آوردن چند كرسي نمايندگي در مجلس محروم ساخت. شاه در روز پنجم شهريور 1339 از اقبال خواست استعفا بدهد و مجلس را نيز مكلف به استعفا نمود . بدين ترتيب شاه وارد مرحله اي جديد از ديكتاتوري شد و هر روز به بست قدرت خود بيشتر مي افزود . شاه در مورد اصلاحات ارضي با اميني اختلاف نظري نداشت ولي اميني اصلاحات را نقطه شروع تغييرات و اصلاحات اساسي در زمينه هاي ديگر و مبارزه با فساد اداري ميدانست كه شاه به دليل فسار دربار با آن به شدت مخالف بود . در واقع شاه با اين اصلاحات بيشتر به دنبال عوام فريبي بود تا اصلاح ساختاري حكومت .

اميني در روز بيستم ارديبهشت 1340 كابينه خود را به شاه معرفي كرد و پس از آن خود و اعضاي كابينه اش دست به اقدامات جنجالي زدند كه از جمله ممنوع الخروج كردن تمام مقامات سابق كشور بود كه فقط دكتر اقبال توانست براي نجات از محاكمه با يك هواپيماي ارتش با كمك دربار از ايران بگريزد . حسن ارسنجاني نيز با نطق هاي آتشين مالكين را تهديد نمود كه در صورت مقاومت سر خود را به باد خواهند داد . ( عين عبارت ) .
از آبان سال 40 نشانه هاي نارضايتي در بين مردم پديدار شد و اولين مخالفت در دانشگاه تهران شكل گرفت . عدم موفقيت دولت در حل مشكلات اقتصادي كشور و تعلل در انجام انتخابات نيز بر نارضايتي ها افزود و در روز اول بهمن 1340 تظاهرات شديدي در دانشگاه تهران و خيابانهاي اطراف عليه دولت برپا شد و در نتيجه دخالت پليس صدها دانشجو زخمي شدند و متعاقب آن دانشگاه تهران تعطيل شد . تعطيلي دانشگاه به تظاهرات پايان نداد و اين بار دانش آموزان دبيرستانها هم در تظاهرات بر ضد دولت شركت كردند كه اين تظاهرات در ميدان بهارستان به خاك و خون كشيده شد و يك دانش آموز بر اثر اصابت گلوله جان باخت .
روحانيت به اين اتفاقات واكنش نشان داد و آيت الله سيد محمد بهبهاني تلگراف شديد اللحني به شاه مخابره كرد و كشتار مردم را به شدت محكوم نمود .در اين دوره مردم كه از نتايج تغييرات اقتصادي دولت اميني نا اميد شده بودند گرايش بيشتري به روحانيت در عرصه سياسي پيدا كردند . اين وقايع باعث سرنگوني دولت اميني در روز 26 تيرماه 1341 شد . اميني بار ديگر در سال 1357 مورد مشورت شاه قرار گرفت و شاه براي فرونشاندن انقلاب از وي كمك خواست در در اين كار توفيقي بدست نياورد . دكتر اميني در اوايل بهمن ماه 57 از ايران خارج شد . بعد از ماجراي لانه جاسوسي اميني دوباره با امريكايي ها تماس برقرار كرد و جبهه نجات ايران را با پشتيباني امريكايي ها بنيان نهاد ولي فعاليت اين سازمان پس از مدتي تعطيل شد . در آبان 1365 اعلام شد كه سازمان سيا ميليون ها دلار به گروههاي اوپوزيسون در فرانسه پرداخته است و روزنامه واشنگتن پست نوشت كه علي اميني ماهانه يكصد هزار دلار از سيا پول ميگرفت . دكتر اميني دريافت پول از سيا را تكذيب كرد و به دنبال آن كليه فعاليت هاي سياسي خود را تعطيل نمود . وي در آذر ماه 1371 در سن 87 سالگي در پاريس درگذشت ..

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

اصلاحات ارضي اميني( قسمت دوم ) ا


اميني در جريان اصلاحات ارضي از جهت سخن‌پراكني ركوردار بود و ارسنجاني وزير كشاورزي هيچ فرصتي را براي حمله به مالكان از دست نمي‌داد. ارسنجاني در اين راه چنان سرعت و جسارتي به خرج داد كه نه تنها مالكان بلكه نخست‌وزير و مخالفان دولت را شگفت‌زده كرد و شاه را كه مي‌خواست هرگونه تحولي هر چند سطحي در ايران به نام او تمام شود، نگران ساخت
مرحله اول اصلاحات ارضي در دوره صدارت علي اميني و مرحله دوم آن به عنوان يكي از اصول ششگانه « انقلاب سفيد» مطرح و به اجرا گزارده شد و مرحله سوم اصلاحات ارضي در سال 1348 توسط دولت هويدا اجرا گرديد. اما تبعات آن در سالهاي پاياني حكومت پهلوي به وضوح ديده ميشد .
. آثار درازمدت اصلاحات براي روستاييان مثبت نبود، زيرا نيمي از روستاييان به دليل اينكه با مالكان قرارداد زراعتي و تقسيم محصول نداشتند و به عبارتي خوش نشين بودند از دريافت زمين محروم شدند و به نيروي كارگر روستايي تبديل گرديدند. قريب به نيمي ديگر كه زمين گرفتند، سهمي كمتر از ده هكتار دريافت كردند كه اغلب در قطعات كوچك پراكنده و نامناسب براي كشت بود. از طرفي بخش عمده زمينهاي حاصلخيز مشمول تقسيم اراضي نشد و در اختيار مالكين كه مقيم روستا نبودند، باقي ماند و به كشت مكانيزه اختصاص يافت از طرف ديگر اجراي قانون اصلاحات ارضي در دوره زماني فوق برخوردار از منشأ و خاستگاه خارجي و ماهيت سياسي، غيراقتصادي و فني بود و با شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر ايران انطباق نداشت و بدون ايجاد شرايط لازم و كافي، به طور سريع و ناقص اجرا شد و پيامدهاي ناهمگون و نامتجانسي در كشور داشت كه شورش هاي اجتماعي دهه پنجاه ايران از جمله همين پيامد ها بود
شايان ذکر است بزرگترين و مهمترين مانع در مقابل اين طرح آيت الله بروجردي برجسته ترين مرجعيت شيعيان در قم بود که رياست حوزه علميه قم را نيز به عهده داشت و با اين اصل شرعي که مردم اختيار دارايي خود را دارند به جنگ اصلاحات ارضي رفت و موقتاً آنان را به عقب نشيني واداشت بدين ترتيب دولت انجام اصلاحات ارضي را تا بعد از فوت آيت الله بروجردي به تأخير انداخت
يكي از پيامدهاي مهم اين تحول اقتصادي و سياسي ، كوچ زمينداران و ملاكين بزرگ به شهرها بود كه به علت خروج سرمايه از روستاها و انباشت آن در شهرها ، كشاورزي كم كم رونق خود را از دست داد و شهرها تبديل به مركز اصلي داد و ستد و اقتصاد ايران شد كه البته اين تغييرات ، كوچ گسترده مردم از روستاها به شهرها را به همراه داشت . با گسترش شهرها و مهاجرت روستائيان به شهر تغييرات سياسي و اجتماعي گسترده اي در ساختار جامعه ايران رخ داد كه از جمله آن ميتوان نارضايتي قشر كم درآمد و كم سواد از حكومت را نام برد . اين نارضايتي ها در سالهاي بعد با اجراي سياستهاي نادرست دولتهاي بعدي تشديد و تبديل به شورشهاي اجتماعي و سياسي در سطح ايران شد . در قسمت سوم به نقش روحانيت در تحولات دهه پنجاه خواهم پرداخت .

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

جمعي از كشاورزان منطقه آذربايجان پس از دريافت اسناد مالكيت زمينهاي كشاورزي

محمدرضا پهلوي در حال توزيع اسناد مالكيت در كرج

1. محمدرضا پهلوي 2. جهانگير تفضلي 3. ابراهيم رياحي


فرح پهلوي به هنگام دادن اسناد مالكيت زمينهاي كشاورزي به يكی از زنان كشاورز (1340)

1. حسين علاء 2. منوچهر اقبال 3. فرح پهلوي 4. محسن صدر 5. رستم اميربختيار 6. مهديقلي علوي مقدم 7. حسن بقايي 8. جلال‌الدين شادمان



محمدرضا پهلوي در حال تسليم اسناد مالكيت املاك پهلوي به يكي از كشاورزان تركمن (1333ش

1. اسدالله علم 2. ابوالحسن عميدي نوري 3. حبيب‌الله آموزگار 4. محمدرضا پهلوي 5. فضل‌الله زاهدي 6. اميرحسين ايلخان ظفر بختيار 7. رضا جعفري

توزيع اسناد مالكيت املاك پهلوي توسط محمدرضا پهلوي در كاخ مرمر (1329ش
فرمان محمدرضا پهلوي، اجراي لايحه اصلاحي قانون اصلاحات ارضي